جدول جو
جدول جو

معنی سس کوت - جستجوی لغت در جدول جو

سس کوت
سس کوت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکوت
تصویر سکوت
ساکت شدن، خاموش شدن، آرام شدن، خاموشی، در موسیقی بخشی از یک میزان که ساز نواخته نمی شود یا خواننده نمی خواند ولی زمان آن رعایت می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکوت
تصویر مسکوت
آنچه دربارۀ آن حرفی زده نمی شود
فرهنگ فارسی عمید
(اِ کُتْ)
والتر. رجوع به اسکات (والتر) شود، کهنه. مندرس:
آن پسر پاره دوز شب همه شب تا بروز
بانگ کند چون خروز اسکی بابوش کیمده وار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ / سُ)
پرنده ای است یا مرغی است دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کسی که دچار بیماری سکته شده باشد. (از اقرب الموارد) (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سکته زده. مبتلی به بیماری سکته، ساکت شده و خاموش شده. (ناظم الاطباء).
- مسکوت عنه، چیزی که سزاوار خاموشی بود، و نگفتنی. (ناظم الاطباء).
- مسکوت گذاشتن مطلبی، از آن سخن نگفتن. نخواستن که مطرح شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کُتْ)
جان. یکی از دانشمندان معروف ایرلاند. وی در قرن 9 میلادی میزیست و سمت راهبی داشت. آثار علمی و فلسفی بزبان لاتین دارد و بواسطۀ تمایل بآزادی افکار و دوری از موهومات منظور نظر پاپ نشده و در زمرۀ گناهکاران درآمده است
جان. یکی از دانشمندان مشهور اسکاتلند. وی در قرن 13 میلادی میزیسته و بفلسفه و علوم عقلی اشتغال داشته است
مایکل. یکی از علمای اسکاتلند. وی در قرن 13 میلادی میزیست و به علوم و فنون عصر خود اشتغال ورزید
لغت نامه دهخدا
(اِ کُتْ)
تلفظ فرانسوی اسکات، نام باستانی مردم اسکاتلند
لغت نامه دهخدا
همیشه خاموش، (مهذب الاسماء)، مرد بسیار خاموش، نظیر ساکوته، (منتهی الارب) (آنندراج)، کثیرالسکوت،
اسم للسکوت، (اقرب الموارد)، اسم است بمعنی خاموشی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَرْ وَ دَ / دِ)
کاهل:
نبودیم از این پیشتر سست کوش
کنون گرمتر زآن برآریم جوش.
نظامی (شرفنامه ص 435).
کشش جستن از مردم سست کوش
جواهرخری باشد از جوفروش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکوت
تصویر ساکوت
بسیار خاموش مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکوت
تصویر مسکوت
کسی که دچار بیماری سکته شده باشد، خاموش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر کوفت
تصویر سر کوفت
سرزنش طعنه ملامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
((سُ))
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکوت
تصویر مسکوت
((مَ))
ساکت شده، خاموش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموشی
فرهنگ واژه فارسی سره
خاموش، بی صدا، ساکت، موقوف گذاشته، سکوت شده، متوقف شده، رهاشده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
Silence, Quietness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از توابع کلیجان رستاق ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
خلط بینی، تفاله ی چای
فرهنگ گویش مازندرانی
کوک پایین در سازهای زهی، زخمه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
بیدمشک بید تبری که نام علمی آن saihaegritaca است
فرهنگ گویش مازندرانی
کپه ی سنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
پوشش پشت بام شیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و ته، وارونه
فرهنگ گویش مازندرانی
لمس کردن ما تحت مرغ جهت پی بردن به وجود یا عدم وجود تخم مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
توده ی انباشته از سبوس برنج در اطراف آبدنگ قدیم یا شالی کوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
тишина
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
Ruhe, Stille
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
тишина , тиша
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
cisza
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
安静 , 沉默
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
quietude, silêncio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
tranquillità, silenzio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی